سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
 
جستجو
پیوندها










































































































































































طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 183805

ای نفس من! برای چه کسی سوگواری میکنی در حالیکه از ضعف من آگاهی؟ تا کی در خواب به سر میبری در حالیکه برای به تصویر کشیدن خواب هایت چیزی جز سخن آدمی ندارم؟

بنگر ای نفس من ! چگونه عمرم را برای گوش فرا دادن به تعالیم تو سپری کرده ام ؟ بنگر ای عذاب دهنده من. اینک قدرتم را در جستجوی تو از دست داده ام.قلبم ملک من بود و حالا برده ی تو شد. صبرم مونسم بود و اینک مرا سرزنش میکند. جوانی یارم بود و امروز مرا ملامت میکند. چیزی است که از خدایان بدست آوردم. پس به چه چیز طمع میکنی؟؟   خویشتنم را انکار کردم و لذات زندگی ام را ترک گفتم و عظمت عمرم را رها نمودم و چیزی یا کسی جز تو برایم باقی نمانده است.پس با عدل دادگری کن یا از مرگ بخواه تا مرا رها سازد.

بر من رحم کن ای نفس !




موضوع مطلب :
ارسال شده در: شنبه 90 آبان 28 :: 5:28 عصر :: توسط :

من نمی دانم چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است و کبوتر زیبا و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید واژه باید باد واژه باید خود باران باشد.................




موضوع مطلب :
ارسال شده در: شنبه 90 آبان 28 :: 5:27 عصر :: توسط :

عید غدیر خم به همه ی شیعه های اماممون تبریککککک

امیدوارم عید خوبی داشته باشید




موضوع مطلب :
ارسال شده در: سه شنبه 90 آبان 24 :: 11:27 صبح :: توسط :

 




















Mysite Counter








 


 




موضوع مطلب :
ارسال شده در: دوشنبه 90 آبان 23 :: 7:14 عصر :: توسط :

یک شبی مجنون نمازش را شکست

یک شبی مجنون نمازش را شکست   .........    بی وضو در کوچه لیلا نشست

 

عشق انشب مست مستش کرده بود   .........   فارغ از جام الستش کرده بود

 

سجده ای زد بر لب درگاه او    ..........   پر ز لیلا شد دل پر آه او

 

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای    ........   بر صلیب عشق دارم کرده ای

 

جام لیلا را به دستم داده ای     ........   وندر این بازی شکستم داده ای

 

نشتر عشقش به جانم میزنی  .......   دردم از لیلاست آنم میزنی

 

خسته ام زین عشق ، دل خونم مکن ........... من که مجنونم تو مجنونم نکن

 

مرد این بازیچه دیگر نیستم ............. این تو و لیلای تو...من نیستم

 

گفت: ای دیوانه لیلایت منم ........ در رگ و پیدا و پنهانت منم

 

سالها با جور لیلا ساختی ....... من کنارت بودمو نشناختی

 

عشق لیلا در دلت انداختم .......... صد قمار عشق یک جا باختم

 

کردمت اواره ی صحرا نشد ....... گفتم عاقل میشوی اما نشد

 

سوختم در حسرت یک یا ربت ...... غیر لیلا بر نیامد از لبت

 

روز و شب او را صدا کردی ولی ....... دیدم امشب با منی گفتم بلی

 

مطمئن بودم به من سر میزنی ........ در حریم خانه ام در میزنی

 

حال این لیلا که خوارت کرده بود ....... درس عشقت بی قرارش کرده بود

 

مرد راهش باش تا شاهت کنم ......... صد چو لیلا کشته راهت کنم

 




موضوع مطلب :
ارسال شده در: دوشنبه 90 آبان 23 :: 7:11 عصر :: توسط :
<   1   2   3   4   5   >>   >