سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
 
جستجو
پیوندها










































































































































































طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 183877

آی خدایا

گله دارم

چه شده

چه برسر من آمده؟

چه بر سرمن اورده ای؟

هان؟

این روزها نماز هایم را هم از سر تکلیف می خوانم

از همان رکعت اول هی میشمارم و هی حساب می کنم که چند رکعت دیگه مانده و چقد دیگه تمام می شود

قران

قرآن که دیگه نگو

تکلیف که هیچ 

دیگر قرآن هم نمی خوانم

قبلا قرآن می خواندم هر چند دست و پا شکسته

معنی های را هم نمی خواندم

سرسری هم می خواندم

ولی می خواندم

مثل شعر حافظ بود برایم

گرچه تعقل می خواست ولی من بی هدف می خواندم

غرق می شدم در آن 

لذت می بردم 

هرچند نمی فهمیدم

غرق می شدم ولی چه غرق شدنی 

کم از پرواز نداشت

بگذریم از این و آن

این روز ها گریه ام هم نمی آید

فک کنم از بس جلوی اشک هایم را گرفته ام دیگر خود به خود چشمه های اشکی ام خشک شده اند

خود به خود جلوی گریه هایم گرفته می شود

هرچند از ته قلب راضی به ریختنش باشم

قبلا از درس خواندن هم لذت می بردم

پر می زدم برای یک نکته ی تازه

برای حل یک مسئله ی پیچیده ی ریاضی

برای جبر

برای نفهمیدن های پی در پی فیزیک

اما

این روزها رغبتم نسبت به درس هم کم شده است

سر کتابخانه ام که می روم

هی این کتاب و آن کتاب می کنم

هی اینو بر می دارم و هی آن را

دو صفحه می خوانم و نمی خوانم

انگار کتاب ها هم با من قهر کرده اند

نه مستند دوست دارم نه اکشن نه ترسناک و نه درام

فیلم ها هم برای یکی و یکنواختند

وای خدایا چه کردی با من

انگار روحم را از تنم جدا کرده ای

 و انگار من هیچ بهونه ای برای گله کردن ندارم

آی خــــــــــــــــــــــــــدایا




موضوع مطلب :
ارسال شده در: چهارشنبه 92 مهر 3 :: 8:53 عصر :: توسط :

آی خدایا

گله دارم

چه شده

چه برسر من آمده؟

چه بر سرمن اورده ای؟

هان؟

این روزها نماز هایم را هم از سر تکلیف می خوانم

از همان رکعت اول هی میشمارم و هی حساب می کنم که چند رکعت دیگه مانده و چقد دیگه تمام می شود

قران

قرآن که دیگه نگو

تکلیف که هیچ 

دیگر قرآن هم نمی خوانم

قبلا قرآن می خواندم هر چند دست و پا شکسته

معنی های را هم نمی خواندم

سرسری هم می خواندم

ولی می خواندم

مثل شعر حافظ بود برایم

گرچه تعقل می خواست ولی من بی هدف می خواندم

غرق می شدم در آن 

لذت می بردم 

هرچند نمی فهمیدم

غرق می شدم ولی چه غرق شدنی 

کم از پرواز نداشت

بگذریم از این و آن

این روز ها گریه ام هم نمی آید

فک کنم از بس جلوی اشک هایم را گرفته ام دیگر خود به خود چشمه های اشکی ام خشک شده اند

خود به خود جلوی گریه هایم گرفته می شود

هرچند از ته قلب راضی به ریختنش باشم

قبلا از درس خواندن هم لذت می بردم

پر می زدم برای یک نکته ی تازه

برای حل یک مسئله ی پیچیده ی ریاضی

برای جبر

برای نفهمیدن های پی در پی فیزیک

اما

این روزها رغبتم نسبت به درس هم کم شده است

سر کتابخانه ام که می روم

هی این کتاب و آن کتاب می کنم

هی اینو بر می دارم و هی آن را

دو صفحه می خوانم و نمی خوانم

انگار کتاب ها هم با من قهر کرده اند

نه مستند دوست دارم نه اکشن نه ترسناک و نه درام

فیلم ها هم برای یکی و یکنواختند

وای خدایا چه کردی با من

انگار روحم را از تنم جدا کرده ای

 و انگار من هیچ بهونه ای برای گله کردن ندارم

آی خــــــــــــــــــــــــــدایا




موضوع مطلب :
ارسال شده در: چهارشنبه 92 مهر 3 :: 8:53 عصر :: توسط :

بوی هل می آید 

منظورش چیست؟

چای در راه است

شرشر آب هم هست کمی هم سبزی 

فقط کمی ها

بوی شفاف صفا می آید

ویکم فقط یکم سوز می آید

باز هم پاییز

باز هم برگ زرد

قارقار کلاغ ها هم خبر از سرمامی دهند

قارقار صبحگاهیشان را می گویم

همان موقع که سخت در برابر گذر زمان مقاومت می کنیم

پا نمی شویم به امیداینکه فقط یک دقیقه فقط یک دقیقه بیشتر بخوابیم

همان موقع که لحاف را تا زیر گلو بالا می کشیم که مبادا کمی سوز زیر حریم گرممان بیاید

همان موقع که سوت کتری خبر از چای می دهد

یک صبحانه

آری خداوند یک صبح دیگر آفرید فقط برای تو




موضوع مطلب :
ارسال شده در: سه شنبه 92 مهر 2 :: 11:44 عصر :: توسط :
<   1   2