|
||
جستجو
پیوندهای روزانه
پیوندها
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 14 بازدید دیروز: 2 کل بازدیدها: 187637 نگاهم کن نگاهی از آن پایین به این بالا نگاهم کن که من بالاترین بالام نگاهم کن صدایم کن دعایی کن بگو با من بگو از من که من بینای قادر و من زیبای صانع بگو از درد بگو از غم بگو از رنج بگو بنده!!!!!!!!!! بگو با من بگو از من بگو از مردم آنجا از آن مردم که مدتهاست سخن با من نگفته اند بگو ! من اینجا هستم شنوی حرف های تو شنوی درد های نو منم حافظ منم قادر منم بینا منم الله آسمانها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
موضوع مطلب : من سنی نیستم شیعه هم نیستم من به گفته های قرآن گوش می هم مگر فرقی هم دارم؟ هم سنی و هم شیعه خدا را قبول دارد نماز می خوانند یک ماه در سال را روزه می گیرند زکات سالیانه می پردازند و محمد(ص)را آخرین پیامبر خدا می دانند مگر این پنج اصل تمام خواسته ی اسلام نیست؟ پس شما نمی توانید سنی را کافر و یا شیعه را بی خدا بدانید ما همه مسلــــــــــــــــــــــــــــمانیم پس آیا خداوند تفرقه را می پسندید؟ و دوگانگی را؟ نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه اختلاف را بردارید که تنها دلیل شکست است
و خداوندست که در روح آدمی جاریست موضوع مطلب : عصبانیت برابر شکست است برابر تسلیم و برابر ... همه چیز را ویران می کند دوستی را ،عشق را،دنیا را،خدارا!!!!!!!! و به خود می نگری در حالی که همه چیز را از دست داده ای و می اندیشی عصبانی شدی برای چیزی که... ارزش نداشت دلهایی را شکستی آرزو هایی رازیر پا له کردی و آینده هایی را بر باد دادی برای.......... تنها لازم بود.... اندکی تامل شاید تفاوت هایی می بود و چیز هایی که تو نمی دانستی!!!! من که پشیمانم پشیمان!!!!!!!!!!!!!!!!!!! عذر می خواهم از هرآنکه دلش را شکستم بخصوص ....
موضوع مطلب : میان سلام بهار و سرسبزی شکوفه و عشق ابر های گریان سکوتی غم انگیز حاکم است سکوتی حاکی از جای خالی کسی جای خالی که مدت هاست تنهاست و من لمس می کنم خلعی را در پس این تنهایی آری این جمعه به سرعت گذشت ولی ما هنوز مانده ایم و مانده ایم..... و او هم هنوز به ما می نگرد و با خود می گوید..... موضوع مطلب : پیرمردی با قطار در حال حرکت بود... به علت بی توجهی یک لنگه کفشش که بسیار نو بودند و تازه خریده بود از پنجره به بیرون پرتاب شد مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف خوردند ولی پیرمرد بلافاطله لنگه دیگر کفشش را به بیرون پرتاب کرد همه با تعجب به او خیره شدند... اما او با لبخند رضایت بخشی گفت:(( یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف است ولی اگر کسی یک جفت کفش نو پیدا کند مطمئنا خیلی خوشحال می شود))
همیشه با خودم میگم این رفتار آدم های متفاوته ولی باور کنید چیز های کوچکی هستند که اگر ما به آنها عمل کنیم ما هم مثل این پیرمرد (گاندی رهبر انقلابی هند)به روحی عظیم دست می یابیم موضوع مطلب : منوی اصلی
آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ
|
||