|
||
جستجو
پیوندهای روزانه
پیوندها
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 28 بازدید دیروز: 2 کل بازدیدها: 187651 پیرمردی با قطار در حال حرکت بود... به علت بی توجهی یک لنگه کفشش که بسیار نو بودند و تازه خریده بود از پنجره به بیرون پرتاب شد مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف خوردند ولی پیرمرد بلافاطله لنگه دیگر کفشش را به بیرون پرتاب کرد همه با تعجب به او خیره شدند... اما او با لبخند رضایت بخشی گفت:(( یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف است ولی اگر کسی یک جفت کفش نو پیدا کند مطمئنا خیلی خوشحال می شود))
همیشه با خودم میگم این رفتار آدم های متفاوته ولی باور کنید چیز های کوچکی هستند که اگر ما به آنها عمل کنیم ما هم مثل این پیرمرد (گاندی رهبر انقلابی هند)به روحی عظیم دست می یابیم موضوع مطلب : منوی اصلی
آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ
|
||