سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
 
جستجو
پیوندها










































































































































































طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 187647

 و اما روز هایمان می گذرد 

و ما نشسته ایم

تسبیح به دست داریم

دعا می کنیم

اما.......

تلاش چطور

منتظریم او بیاید 

و مشکلات را حل کند

اما........

آیا همین کافیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به اطرافت نگاه کن

و بیندیش

آیا کافیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کافی..........................

باید باشیم

چیزی که او می خواهد

تا بیاید

او باید 

امیدوار باشد

و ما 

تنها امید هایش هستیم




موضوع مطلب :
ارسال شده در: سه شنبه 90 بهمن 25 :: 2:54 عصر :: توسط :

و این هم 

زندگی در قعر دره ی بی رحم

و ما اینجا زندگی می کنیم

در کنار کمبود ها

و مشکلات

و ما 

کی  او بیاید 

تا همه یکی شویم

کی؟؟

بسنگی به خودمان دارد




موضوع مطلب :
ارسال شده در: جمعه 90 بهمن 21 :: 10:14 صبح :: توسط :

هنوز هم هستند

زیبا 

ولی.........

چقدر دوستشان داریم

برایمان متنوع اند

و 

می گویند

لذت ببر

اما......

چطوری 

نمی گویند

چرا؟

نمی گویند

کجا

نمی گویند

باز هم 

می پرستیمشان

بی آنکه بدانیم

لذت ما

چه فایده ای برای آنان دارد

بیندیش!!!!!

جواب بده

مهم است

خیلی 

 

 

چون ما 

غرب زده ایم




موضوع مطلب :
ارسال شده در: سه شنبه 90 بهمن 18 :: 6:41 عصر :: توسط :

دل خوش از آنیم که حج میرویم

غافل از آنیم که کج میرویم

کعبه به دیدار خدا میرویم

او که همین جاست کجا میرویم؟؟؟!!!

حج به خدا جز به دل پاک نیست

شستن غم از دل غمناک نیست

دین که به تسبیح و سر و ریش نیست

هر که علی گفت که درویش نیست

صبح به صبح در پی مکر و فریب

شب همه ناله و امن یجیب

منبع:http://narcissus7.persianblog.ir/




موضوع مطلب :
ارسال شده در: یکشنبه 90 بهمن 16 :: 10:18 عصر :: توسط :

یاد دارم در غروبی سرد سرد

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد می زد : کهنه قالی می خرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت اقا سفره خالی می خری...؟




موضوع مطلب :
ارسال شده در: یکشنبه 90 بهمن 16 :: 8:4 عصر :: توسط :
<   1   2   3   4   5   >